بخش هایی از مقاله اصلی در اینجا آمده است:
چیزی که دوک از دانشجویانش پرسید در جامعۀ آمریکایی نقل مجالس است. اصطلاح «دنبال علاقهات باش» در کتابهای انگلیسیزبان از سال ۱۹۹۰ نُه برابر بیشتر شده است. یکی دیگر از توصیههای حاضر و آمادۀ مشاورۀ کالج از منشائی ناشناس این است: «اگر آنچه را دوست داری انجام بدهی پیدا کنی، آن وقت دیگر مجبور نیستی یک روز هم در زندگیات کار کنی».
اما، به عقیدۀ دوک و دیگران، این توصیه افراد را اشتباه راهنمایی میکند.
به این دلیل است که او و دو همکارش - دوِک و گرِگ والتون از دانشگاه استنفورد- اخیراً مطالعهای را انجام دادند که میگوید ممکن است زمانش رسیده باشد که شیوۀ تفکرمان را دربارۀ علایقمان تغییر دهیم. آنها استدلال میکنند که علاقه «پیدا» نمیشود، بلکه ایجاد میشود.
مؤلفان، در مقالهای که در مجلۀ سایکولوجیکال ساینس در دست انتشار است، تفاوت دو ذهنیت را تصویر کردهاند.
یکی ذهنیت «نظریۀ ثابت» است: این تصور که علاقهمندیهای اصلی از زمان تولد وجود دارند و فقط منتظرند که کشف شوند
و دیگری «نظریۀ رشد» یعنی تصوری که میگوید علایق چیزهاییاند که هرکس در طول زمان میتواند پرورش دهد.
...هر قدر شرکتکنندگان از نظریۀ ثابت بیشتر حمایت کرده بودند به مقالهای که با هویت مذکورشان، یعنی خورۀ تکنولوژی یا هنری، سازگاری نداشت کمتر علاقه داشتند.
والتون به من گفت: «احمقانه است اگر فکر کنید علایق چیزهاییاند که کاملاً شکلگرفته پیدا میشوند و کار شما این است که برای یافتنشان دور دنیا را بگردید» و ادامه داد: «این شیوهای را منعکس نمیکند که من یا دانشجویانم دانشکده را تجربه میکنیم، اینطور نیست که به کلاس برویم و کنفرانس یا صحبتی داشته باشیم و فکر کنیم که چه جالب. بلکه از طریق روند سرمایهگذاری و پیشرفت است که اشتیاقی همیشگی را در یک عرصه ایجاد میکنیم».
دلیل دیگری برای اینکه نظریۀ ثابت را قبول نکنیم این است که این نظریه ممکن
است باعث شود افراد بهآسانی ناامید شوند. در واقع وقتی کاری دشوار می شود بهراحتی فرض کنید نباید اشتیاق شما بوده باشد.
دوک، یکی از مؤلفان مقاله، پیش از این، انواع مختلف ذهنیت را در پیوند با هوش مطالعه کرده است. بر اساس پژوهش او، افرادی که نوعی ذهنیت رشد در مورد هوش خودشان دارند از شکست کمتر میترسند، چرا که آنان معتقدند ذکاوت پروردنی است نه ذاتی.
علایق به تواناییها مرتبط اند اما از آنها مجزایند؛ مؤلفان مقاله به من گفتند: ممکن است به چیزی علاقهمند باشیم اما در انجامش خیلی خوب نباشیم. اوکیف میگوید: «۲۵ سال است که گیتار میزنم، اما نمیتوانم بگویم که تواناییهایم در ۱۰ سال گذشته خیلی بهتر شدهاند».
کی. آن رنینگر، استاد دانشگاه در کالج سوارتمور که در این مطالعه شرکت
نداشت، ایجاد علایق را بررسی کرده است و میگوید که «علم اعصاب تأیید کرده
است که میتوان به ایجادِ علایق یاری رساند». به بیان دیگر، با کمک مناسب،
اکثر افراد میتوانند تقریباً به همه چیز علاقهمند شوند. رنینگر میگوید،
پیش از هشتسالگی، کودکان همه چیز را امتحان میکنند.
اوکیف میگوید: «ممکن است در مورد سرطان هیچ چیز ندانید، اما اگر مادرتان سرطان بگیرد، در یک چشم بههمزدن متخصص خواهید شد».
چگونه ذهنیت «رشد» را در سوژههای جوانِ آزمایشهای روانشناسی آینده پرورش
دهیم؟ اگر پدر یا مادرید، بهمحض اینکه سرگرمی جدیدی دشوار میشود کنارش
نگذارید. (اوکیف میگوید، اگر این کار را بکنید، ممکن است کودکتان متوجهش
شود).
فراتر از این، هیچ راه روشنی برای ایجاد ذهنیت رشد در مورد
علایق نیست، بهجز دانستن این نکته که این شیوۀ معتبری برای تفکر است و
اینکه علایقمان ممکن است هنوز همین دوروبرها باشند.
والتون میگوید:
«ما در تلاشیم تا پوشش دلالتهای پنهانِ چیزهایی مثل ʼعلاقهات را پیدا
کنʻ را کنار بزنیم». او میگوید: «آیا چیزها واقعاً اینطور کار میکنند؟
اندکی دانشْ قدرت است».